۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

از یاد رفته؛ ستاره، چند؟ مربع!

از یاد رفته؛ ستاره، چند؟ مربع!




 نام گذاری، از آن دسته کارهای سهل و ممتنع است. از بیرون گود، هزار قاعده و قانون برای آن متصوریم و با هر اسمی روبرو می شویم، شروع می کنیم به ایراد گرفتن؛ به نظرمان هم بدیهی است که اسم مقابلمان اصلا اسم خوبی نیست. اما خدا نکند پایمان در کسب و کاری سر بخورد و بیفتیم توی گود نام گذاری. شروع می کنیم به فکر کردن و نوشتن. اسم می نویسیم و خط می زنیم. نظر می خواهیم و مرور می کنیم. سراغ قوانین می رویم و قانون شکنی می کنیم؛ اما در نهایت ما می مانیم و یک مشت کاغذ خط خطی و کلماتی عقیم.
حالا با این همه تلاش یک درس بزرگ می گیریم: آن قدرها هم نباید سخت گرفت! بالاخره به یک نام رضایت می دهیم و کار را شروع می کنیم؛ اما قواعد کسب و کار، هم درس ما نبوده و اتفاقا خیلی هم سخت می گیرد؛ سخت تر از آن چه فکرش را می کرده ایم.
نابودی یک کسب و کار بر اثر انتخاب نام نامناسب، اتفاقی واقعی و البته دردناک است. چرا که گویی قانون نانوشته ارتباط اجازه نمی دهد حتی کسب و کار شما پا عرصه رقابت بگذارد یا خودی نشان بدهد. یک نام بد، از آغاز نابود می شود؛ به خصوص اگر محصول در بازار رقابتی وارد شود و هیچ مزیت رقابتی قدرتمندی بر دیگران نداشته باشد.
ارائه خدمات مالی در بستر ارتباطات همراه، یکی از این موضوعات سخت است. چرا که حوزه ای نسبتا نو در بازار ایران است و خیلی ها هنوز به این روش علاقه ای نشان نمی دهند. در عین حال به لحاظ ماهیت کسب و کار و محدودیت های قانونی، با مقدار بسیار کمی از تفاوت، برای همه عرضه کنندگان یکسان است.

چشم های بینا، یا دهان های خاموش؛ مسئله این است
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پنهان
شب های آرامش، از اول صبح؛ آنجا که میکروفون، آرامش خاطر می آورد

شب های آرامش، از اول صبح؛ آنجا که میکروفون، آرامش خاطر می آورد




ام بی ای نیوز:
توی ترافیک مانده ام؛ خیلی هم دیرم شده و هر چند لحظه یک بار چشم می اندازم به چراغ های دیجیتال ساعت روی داشبورد ماشین. انگار هر چه بیشتر نگاهش کنم آرامتر می شود و زمان دیرتر می گذرد. تاکسی بی ملاحظه ای هم درست در محل دور زدن ماشین ها، مسافری را پیاده کرده و مسافر در کمال آرامش مشغول حساب و کتاب است. پشت من هم یکی دستش را گذاشته روی بوق و چهره اش از توی آینه هزار تا بد و بیراه می ریزد توی چشمانم. چند سانتیمتری فضا پیدا می کنم و از میان گره خوردگی خیابان جردن ماشین را می کشم بیرون و فرار می کنم.
همین که سرازیر می شوم، نرسیده به میرداماد چشمم می خورد به یک آگهی عجیب. آگهی البته عجیب نیست. آگهی دهنده عجیب است: رادیو هفت! شب های آرامش با رادیو هفت. لوگوی ساده برنامه هم وسط کادر نشسته.

شب های آرامش، از اول صبح؛ آنجا که میکروفون، آرامش خاطر می آورد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پنهان